شاید سیاه و سفید

بی هیچ ابدیتی
نوای یک رقص
نواخته خواهد شد

آدرس اصلی:
http://a-tefeh.blogfa.com

فردا که به خانه رفتم چای را بستم پرده ها را دم کردم طوطی را خاموش کردم رادیو را چرخ کردم روغن را سر کشیدم لعنت به تو ! از وقتی گفتی "دوستت دارم" همه چیز به هم ریخته!   * عنوان آهنگ امپراطور - مهدی یراحی __ شاعر مونا برزویی__ * قشنگ ترین اتفاق امسال آلبوم "مثل مجسمه"ی مهدی یراحی جان با کلی حال خوب بود که دیروز سی دی ش به دستم دید : )
رقاصہ ..
تو سر سری می گیری وگرنه می دانستی صبح ساعت هفت و سی و یک دقیقه ی صبح وقتی به من می گویی: "ببخشید خانم کوچولو! کاغذهایت ریخته" من دلم می لرزد حتی در گرمای تیر نود و چند لعنتی من یخ می زنم تو سر سری می گیری وگرنه می دانستی همین که مرا "کوچولو" می دانی کوچه پس کوچه های راه آهن طهران هم مرا پس می زنند تو سر سری می گیری وگرنه من سال هاست دوستت دارم . . . | AM 5:03 | * عنوان لیلا کردبچه
رقاصہ ..
روی تو جهان بلوا شده بود به توافق نمی رسیدند سر چشمانت "آخ! اگر تصویب شود تو مجبور می شوی بیایی*" | سه شنبه ، بیست و سه ی چاهار نود و چاهار | * عنوان ناشناس * ناشناس * مذاکرات نتیجه داد لیکن، برای من تو همیشه نیستی /. * مرد بی نظیر ایران، جناب دکتر ظر.یف، خسته نباشی! تو توی تاریخ ایران ماندگار خواهی بود : )
رقاصہ ..
من نمی میرم حتی اگر آن طناب را دور گردن بیاویزم که هیچ گاه هیچ تاثیری نداشته و چاهارپایه را هر قدر هم که بکشم نفس کم نمی آورم من نمی میرم حتی اگر قرص های یک به یک مثلا بدتر را با آب حل کنم من نمی میرم حتی اگر از روی برجی خود را پرت کنم که هیچ گاه مرگی در پی نداشته من نمی میرم حتی اگر شبی [نا]مردی به من تجا.و.ز کند و با چاقو قلبم را نشانه گیرد من نمی میرم حتی اگر عزرائیل بخواندم روز مرگ من وقتی ست بین ساعت های یک تا پنج صبح توی تاریکی اتاقت وقتی در بستری که هر نفسم پر بود از رویایش خط بریل تمرین می کنی روی تن زنی که برایت کم تر آرزو کرد که تو پری از خنده هایی که من زیر نور خدا خواسته بودمش روز مرگ من ندیدن توست ببین! ساده است تو فقط نگاهم نکن . . . |AM 5:28| * عنوان آهنگ ادامه بده - رضا یزدانی * من از مرگ می ترسیدم، هنوز هم /.
رقاصہ ..
دیگر نخواست.. یعنی دیگر دوام نیاورد.. نخواست که دوام بیاورد.. او بو برده بود.. از همان پنجره ی حیاط پشتی که بعد از ظهر ها وقتی از سر کار برمی گشتی تا شب نگاهم می کردی.. او فهمیده بود عاشق شده ایم.. فهمیده بود برایم سیب پرت کرده ای.. فهمیده بود من بویش کرده ام.. فهمیده بود که من هم دیشب به تو لبخند زده ام.. فهمیده بود حالت بهتر شده.. فهمیده بود گفته ای یا من یا هیچ کس.. فهمیده بود و مدام می خواست از دست بدهم.. تمام نگاه های تو را.. تمام آش آوردن هایم را.. تمام توجه ات را.. تمام شب از پنجره نگاه انداختن هایمان را.. منی که چند روز پیش صبح، وقتی از کلاس داشتم بر می گشتم، خودم را به تو زده بودم، شاید هم تو خودت را، ولی همه چیز زمین افتاده بود و او دیده بود.. دیده بود که صبر کردی.. دیده بود که همه یشان را جمع کرده ای.. دیده بود که چشمک زده ای.. دیده بود که سرخ شده ام.. او دیشب آمده بود خانه یمان و از پدر خواسته بود خانه را تحویل بدهیم.. گفته بود:"پسر خواهرم می خواهد زن بگیرد!" گفته بود تا فردا صبح خانه را خالی می خواهد.. گفته بود و پدر از او مهلت خواسته بود ولی او گفته بود عجله دارد.. پدر تند تند کارهایش را می کرد.. مادر خم به ابرو نمی آورد.. و پر بود اتاقم از قوطی های مقوایی.. و تو.. نگاه هایمان غم داشت.. تا صبح نخوابیدیم.. از آن دورها با هم حرف زدیم.. قول دادیم برای هم بمانیم.. صبح شد.. برای بدرقه آمدی.. سر کوچه بودی.. خوش حال بود.. گویی دنیا را به او داده باشند.. رفتیم.. زود هم رفتیم.. پیر زن خبیث همسایه نخواست از پنجره های طبقه ی بالایش عشق بچکد.. نخواست سر محله حواس پرتی باشد.. نخواست ماهی یک بار آش توی محل پخش شود.. نخواست.. او نخواست پسر تو دل بروی محل عاشق باشد.. او حسود بود.. او به من حسادت کرد.. او تو را می خواست و این را بارها فهمیده بودم.. فقط! به اندازه ی سنش عقل نداشت.. او نفهمید که با دور شدنمان فقط عاشق تر می شویم.. (عاشقم کن تا بیفتم،عشق کشف اتفاقه/وحشت از دوری ندارم،فاصله یعنی علاقه*)  و هنوز پسر خواهرش مجرد بود..! | AM 02:22 | * عنوان لیلا کردبچه * امیرحسن الله یاری * ما هیچ وقت صاحب خانه نداشتیم.. مادر هم /.
رقاصہ ..
من خودم را پیدا خواهم کرد منی که سال هاست در پرت ترین خیابان های این شهر گم شده من خودم را توی محله یمان سر گیر دادن های پسر همسایه سر بستنی خوردن های بی حد و مرز سر دوست نداشتن های تو پیدا خواهم کرد راستی! من تو را از کی دوست داشتم؟!   * عنوان آهنگ تو برگشتی - فرزاد فرزین
رقاصہ ..
پر می دهم تمام غزلیات وجودم را  یک تو میان این همه چرا به پرواز در نمی آیی؟ من تو را از نو باید برقصم چرا وزن نمی گیری؟!   * عنوان کامران رسول زاده
رقاصہ ..
زل زده ام بیرون کافه ی همیشگی روبرویش چقدر مغازه های قشنگ دارد! من همیشه محو دیدن تو بودم رومیزی سفید همیشگی روی میز است لیکن این بار کمی لک سیاه رویش رنگ بسته این هفته نوبت خدمتکار تنبل همیشگی ست! کتاب را می بندم.. لبخند ژکوند تو را هیچ نویسنده ای شرح نداده هوا بارانی شده چتر ندارم! فراموشی قشنگ همیشگی -: ببخشید خانوم! منتظر اون آقای همیشگی می مونید؟! لعنت به گارسون همیشگی اون خوب تو رو به یاد داره دل تنگی همیشگی خیال بافی همیشگی نبودن همیشگی من چرا عاشق همیشگی تو موندم؟! | AM 5:15 | * عنوان علیرضا آذر! * واژه بافی به ستون بغل انتقال داده شد برای مدتی تا دوستان را بیابیم : )
رقاصہ ..
نشسته ام و مدام می خواهم یک "تو"ی لعنتی را بیرون کنم از خودم.. مدام کج و کوله ات می کنم.. آخ! تو همه جوره دوست داشتنی هستی.. دارد صبح می شود.. تو احتمالا خوابی.. همه ی همسایه هایمان خوابیده اند.. آب ها قطع شده.. و من بیدارم و بس! دلم آلزایمر می خواهد ولی گویا کمی زود است.. دماغ بزرگ هم به تو می آید.. هوا چقدر گرم شده..خواهرم امروز هیکل بدریختت را کلی مسخره کرد و من هم کلی دلم ضعف رفت.. بیژامه هم پایت کرد و من تقریبا هوای خودکشی در سرم بود.. احتمالا به زودی بخار می شوم.. رنگ چشمان تو قشنگ ترین رنگ دنیاست.. چقدر چاق شدی! لعنت به تو که این هم به تو می آید.. همه چیز را امتحان می کنم.. از طاس ترین موها تا ریش های یک در میان که حالم را بهم می زنند.. تو قطعا آدم نیستی! من که خوابم نمی برد.. شاید الان از خواب پریده باشی.. گوش های دراز هم به تو می آید.. اووم! خب من دارم سعی می کنم از تو دست بر دارم.. خواب هم هنوز به چشمانم نمی آید.. لعنت به تو! می شه دکمه هاتو ببندی؟! | AM 5:10 | * عنوان علیرضا آذر!
رقاصہ ..
در لا به لای نیایش های یک دین میان تمام التزامات آوا روی ریتم ساختگی زندگی من اسیر بی بند و باری تو بودم و قعر شکاف هر مسجدی عجیب می خانه ای بود در تو در من هیچ موج احساسی نبود من و تو درگیر کدام تشویش بی علت یم؟! |AM 5:09|   * عنوان علیرضا آذر! بشنوید * هیچ کس نمی توانست علی را از پای درآورد.. بی شک ابن ملجم قبل شمشیر زدن یا علی گفته بود.. (ناشناس)
رقاصہ ..