شاید سیاه و سفید

بی هیچ ابدیتی
نوای یک رقص
نواخته خواهد شد

آدرس اصلی:
http://a-tefeh.blogfa.com

تمام دنیا به توافق رسیده اند بنشین! درست روبرویم بیا مذاکره کنیم من احساسم را کنار می گذارم تو چشمانت را منطقی نیست؟!   * عنوان فریدون مشیری بخوانید * روز جهانی چپ دستان مبارک ، من نیز! ببینید * ما هیچ وقت به توافق نمی رسیم/.
رقاصہ ..
من یک زنم! یک جنس ماده! می خواهم مهر تایید بزنم به حرف مردهای پیشینم.! می خواهم اقرار کنم که "ما ضعیفه ایم"! بله! ما ضعیفه ایم و این را توان کتمان هیچ تقویمی نیست.. ما ضعیفه به دنیا آمدیم وقتی به پدرهامان گفتند:"انشالله بعدی پسر می شود".. ما ضعیفه ایم وقتی خانه ای هفت دختر داشت رنجید لیکن هیچ خانواده ای از داشتن هفت پسر خم به ابرو نیاورد.. ما ضعیفه می میریم وقتی کنار هیچ یک از اعلامیه هامان عکسی نیست و وقتی فرزندانمان می میرند نام 'مادر' را روی اعلامیه هاشان نمی نویسند.. ما ضعیفه ایم وقتی دخترانگی مان را با درد تحمل می کنیم و نه ماه درست نمی خوابیم و تمام عمر بچه داری می کنیم و آخر بچه هامان 'بابایی' می شوند.. ما ضعیفه ایم از وقتی که هر مردی توان این را داشت سیاه و کبودمان کند اما سلاح ما فقط سکوت بود.. ما ضعیفه ایم و من این را مردانه می پذیرم! خنده دار نیست؟! ما آنقدر ضعیفه ایم که برای پذیرش حرف هامان هم باید مردانه قول دهیم.. ما ضعیفه ایم وقتی نمی توانیم به یک مرد تا او نخواسته بگوییم 'دوستت دارم'.. ما ضعیفه ایم که نتوانستیم ساعت دوازده شب راحت در خیابان راه برویم.. مردان سرزمین من ما ضعیفه ایم! حتی ضعیف تر از تصورات شما. ما ضعیفه ایم که نتوانستیم شب ها شام بخوریم و منتظر شما نمانیم تا از پیش آن یکی زنتان بیایید و آخر سر مست جوابمان را ندهید.. ما ضعیفه ایم که نتوانستیم بلند بلند سر شما داد بزنیم و برای پول بخواهیمتان.. ما ضعیفه ایم و این را مردهای گذشته ی سرزمینم بهتر می دانستند.. ما از وقتی ضعیفه تر شدیم که شما از سر یک خوی طبیعی ما را خواستید و نفهمیدید که یک زن تمام آن چه در اختیار شما می گذارد از سر عشق اوست نه از سر نیاز ذاتی اش که زن هیچ نیاز ذاتی به غیر از دوست داشته شدن ندارد.. ما اصلا ضعیفه ایم چون هیچ گاه نتوانستیم بی حضور شما مردها زندگی کنیم. ما ضعیفه ایم، باور کنید!   * عنوان بخوانید * هیس! دخترها فریاد نمی زنند! __ یکی از پرمحتواترین فیلم هایی که دیدم و هنوز میلانی و درخشنده از فهیم ترین کارگردانان ایرانند __ * قرار نیست هر آنچه می نویسم واقعیت داشته باشد یا با افکار شما مطابقت کند. من خودم اگر حقوق زنی باشد تا وقتی حق کسی پامال نشود جزو اولین سردسته ها خواهم بود، پس لطفا قضاوت نفرمایید!
رقاصہ ..
حجم دوست داشتن هایم بالا زده گویا آبستن شدم و هر لحظه زنی از من زاده می شود و کنار برج آزادی از تو زن می شود از تو مادر می شود و.. از "تو" می شود بالا می آورم تمام دوست داشتن هایم را هیچ زنی حق ندارد از تو زن شود . . .   * عنوان آهنگ زن - کامران رسول زاده
رقاصہ ..
می توانم آویزان باشم از گوشه جاکلیدی ات و مدام در دستانت برقصم چرخ بخورم دری برایت باز کنم اما آن طرف در گویا زنی ایستاده و لبانش پر است از بوسه های نرسیده من هیچ گاه ادامه ی این شعر را نتوانستم بنویسم من کلیدی بودم که تو تا رسیدی حواست پرت شد مرا روی در جاگذاشتی . . .   * عنوان آرش امینی
رقاصہ ..
می رسد شب هایی که دست و دلتان به لکنت می افتد و ناتوانید در نوشتن چشمانی که بارها از کنارش ساده عبور کرده بودید. ناتوانی را با سلول به سلول تنتان لمس خواهید کرد. همه ی آهنگ های بی مزه تغییرات منحنی سمت چپ سینه یتان را فراهم خواهند کرد و اسم یک نفر عجیب برایتان زیبا و خوش آهنگ خواهد شد. و لعنت خواهید فرستاد به لحظاتی که نام شما را آنقدر زیبا تکلم کرده و 'الف'ش را کشیده و موزون ترش کرده. می رسد شب هایی که بی خیال نمی شود ذهن پرمنطق فیلسوفانه یتان! می رسد شب هایی که از سر درگیری بی حدتان تمام کسانی که یک روز درگیر بودند را خواهید بخشید. می رسد شب هایی که صبح نمی شوند. می رسد این شب ها.. دنبالش نباشید، خودش می آید.. بی خبر! زمانی که لباستان ناجور است. شاید هم دارید فوتبال تماشا می کنید. می رسد شبی که حواستان پرت است.. می آید و پرت ترتان می کند.. می آید این شب لعنتی.. می آید این شب که دلتان نمی آید لعن و نفرین نثارش کنید.. همه درگیر خواهیم شد بی شک. و اعوذ و بالله من الشر الحب /. | یکشنبه ، هجدهم مرداد ماه یک هزار و سی صد و نود و چاهار،  04:46:06 | * عنوان جناب مولانا * این آهنگ را کاش نشنیده بودی، کاش نشنیده بودم.. * "این جا هوا برای از تو نوشتن مرا کم است.."
رقاصہ ..
بلند شو راه برو اصلا نه! نیازی نیست تو نشسته هم می توانی مرا عاشق کنی فقط کمی آرام تر . . .   * عنوان آهنگ داره گریه می کنه - مهدی یراحی  __ترانه سرا رستاک حلاج __ * این آهنگ بی نظیر شاید! بشنوید
رقاصہ ..
راستش دنبال خدایم بودم! خدایی که عزیز صبح و ظهر و عصر یادش بود.. دنبال خدایی که بابا به خاطرش تا شب کار می کرد.. دنبال خدا!! اوهوم! همین واژه ی پرتکرار! دنبال خدایی بودم که گفته بودند "دیدنی نیست" و از یک طرف به من گفته بودند "ندیده باور نکن"! من آدم باور بودم لیکن این تناقض دشواری بود.. کوله ام را روی دوشم انداخته بودم، عطر زده بودم، مانتوی گل گلی ام را پوشیده بودم، بند کتانی ها را بسته بودم و دنبال خدا راه افتاده بودم. که من باید می رسیدم به او.. راستش را بخواهید خیلی جاها رسیدم! مثلا فهمیدم خدایی که من دیدم به غیر از مکه پایش به لس آنجلس و ایتالیا هم باز شده! حتی روی ایفل سلفی گرفته!! به غیر از نماز جماعت های شهر ما، سری به کلاب های برزیلی هم زده! مریم را آرام کرده، ولی -این را آرام تر می گویم- خدای من تمام فیلم های برد پیت را هم دیده و هوای او را هم حسابی داشته! خدای من سرشب ها بوی عرق مرا تحمل کرده و مرا تمام و کمال به آغوش کشیده و گفته "دوستت دارم".. خدای من چشم هایش را بسته تا چشم باز کردن مرا خیلی جاها نبیند.. خدای من به من گیر نمی دهد! پشت سر من هم حرف نمی زند! اصلا وقتی من حرف می زنم نصیحتم هم نمی کند! قضاوت هم نمی کند! او تنها کسی است که راحت می توانم "تو" صدایش کنم و بی غرور دوستش داشته باشم.. خدایی که من یافتم آبی کم رنگ بود، بعضی جاهاهم به گلبهی می زد.. خدایی که من یافتم بزرگ تر از خدای جانماز عزیز بود.. حتی بزرگ تر از خدای نان حلال بابا.. خدای من با خدای کتاب های دینی ام تفاوت اساسی داشت.. خدایی که من یافتم بی نظیرتر از گفته های مردم این شهر بود..   * عنوان آهنگ خدایا دوستت دارم - مازیار فلاحی * خدایتان را خودتان بیابید! قطعا خدا زیباتر از گفته ی پیشینیان است.. * خدا همه ی دارایی من است..
رقاصہ ..
تمام پرده ها را دریده ام در من کسی هست که هر روز پشت پنجره می نشیند و به آوای بدنواز کرکس ها گوش می دهد و بی اجازه دل می بازد در من کسی هست منهای من که تمام پرده ها را کنار زده و زاده شده در من کسی هست به اسم "تو"   * عنوان سهراب سپهری * فوتو بای می
رقاصہ ..
من می ترسم! از روزهایی که دلمان تنگ بشود.. تنگ زن های چادری.. دلمان تنگ گیس های سفید بلندشان که زیر حناهای سرخ رنگ گم می کنند.. تنگ مو بافتن ها و فرق سرهایشان.. دلمان تنگ زن های چادری بشود.. زن هایی که تا حرف همسایه را وسط می کشی، صدتا حرف بیش تر دارند. زن هایی که جلوی در می نشینند و از حاج آقای خدابیامرز حرف می زنند و می گویند از این که خیلی عصبانی بوده و بر و رویی داشتند و به زور دادنشان به حاج آقا، وگرنه خاطرخواه زیاد داشتند ولی خدا رحمتش کند! که زود می بخشند.. دلمان تنگ زن های چادری که هر روز سر حسین آقا -بقال محل- را کچل می کنند سر اشتباهی بردن نان و نمک و ماست. تنگ پیرزن های سیگار بهمن و نوشابه های شیشه ای کوکاکولا با عینک های ته استکانی دور مشکی. دل تنگ زن های سر تنور. تنگ زن های چادری که وقتی صدایشان می کنیم شهد از لب و لوچه یشان می ریزد و نه در کارشان نیست. تنگ زن هایی که رفت و آمد دخترها محل را کنترل می کنند، زن هایی که شال قرمز سر کردن را از دختر مروت بعید می دانند. دل تنگ همه ی همه ی عیب گرفتن هایشان از مدل مو و لباس گرفته تا دم کردن پلو و این که هم سن ما بودند چاهارتا شکم زاییده بودند و یک خانواده اداره می کردند، این که کمال -پسر بزرگترش- حرف می زده!! دل تنگ این که مدام سوال پیچ بکنند و بگویند خوشبخت بشوی و سلام برسانند و آخر سر که بروی خانه تازه بفهمی که چه اسراری را از تو پرسیده اند و تو جواب داده ای!!! دل تنگ می شویم.. رفته رفته نه کسی کسی را می شناسد و نه زنی حوصله ی سر تنور رفتن و شال بافتن دارد.. چندسال بعد هیچ زنی حنا روی موهایش نمی مالد و همه موهایشان مشکی ست.. همه پوستشان را کشیده اند و در حسرت پوست چروکیده ی زن های چادری خواهیم ماند.. دلمان تنگ می شود.. چندسال بعد لعنتی!   * عنوان آهنگ مادر - مهدی یراحی * فوتو بای کیارش غلامی
رقاصہ ..
بعدها خواهم فهمید تو برای دیدن نبودی برای دوست داشتن حتی من باید تو را روی ایوان خانه یمان پهن می کردم و کنار شمعدانی ها آب می دادم و رویت راه می رفتم بعدها خواهم فهمید تو رویا بودی و یک وهم شیرین که از سر و رویش شهد می چکد بعدها خواهم فهمید . . .   * عنوان علیرضا عطاری
رقاصہ ..