این برایم وحشتناک است که هر روز صبح زنی چشم باز کردنت را ببیند و شعرشان نکند! این برایم چندش آور است که او حتی ننشیند ور رفتن تو با در خمیردندان را نگاه نکند و حتی تا آخر عمر به آن نیاندیشد. این که زنی بنشیند روی تخت و لباس پوشیدنت را بعد از این که دوش گرفتی تماشا نکند مرا دق می دهد. این بی انصافی ست که زنی با تو باشد که جوراب های سوراخت را ندوزد و هیچ گاه نفهمیده باشد تو جوراب چه رنگی دوست داری. دردناک است که او حتی به طرز پول از جیب بیرون آوردن تو کوچکترین دقت و اهمیتی نمی دهد! و بدتر هم می شود وقتی او کنار شومینه برایت کتاب نمی خواند. این که زنی کنارت باشد و هیچ یک از حرکت های تو را نبیند و نفهمد مرا می کشد، حرکت هایی که یک هزارم آن آرزوی شب و روز من است..
* عنوان مولانا