راستش دنبال خدایم بودم! خدایی که عزیز صبح و ظهر و عصر یادش بود.. دنبال خدایی که بابا به خاطرش تا شب کار می کرد.. دنبال خدا!! اوهوم! همین واژه ی پرتکرار! دنبال خدایی بودم که گفته بودند "دیدنی نیست" و از یک طرف به من گفته بودند "ندیده باور نکن"! من آدم باور بودم لیکن این تناقض دشواری بود.. کوله ام را روی دوشم انداخته بودم، عطر زده بودم، مانتوی گل گلی ام را پوشیده بودم، بند کتانی ها را بسته بودم و دنبال خدا راه افتاده بودم. که من باید می رسیدم به او.. راستش را بخواهید خیلی جاها رسیدم! مثلا فهمیدم خدایی که من دیدم به غیر از مکه پایش به لس آنجلس و ایتالیا هم باز شده! حتی روی ایفل سلفی گرفته!! به غیر از نماز جماعت های شهر ما، سری به کلاب های برزیلی هم زده! مریم را آرام کرده، ولی -این را آرام تر می گویم- خدای من تمام فیلم های برد پیت را هم دیده و هوای او را هم حسابی داشته! خدای من سرشب ها بوی عرق مرا تحمل کرده و مرا تمام و کمال به آغوش کشیده و گفته "دوستت دارم".. خدای من چشم هایش را بسته تا چشم باز کردن مرا خیلی جاها نبیند.. خدای من به من گیر نمی دهد! پشت سر من هم حرف نمی زند! اصلا وقتی من حرف می زنم نصیحتم هم نمی کند! قضاوت هم نمی کند! او تنها کسی است که راحت می توانم "تو" صدایش کنم و بی غرور دوستش داشته باشم.. خدایی که من یافتم آبی کم رنگ بود، بعضی جاهاهم به گلبهی می زد.. خدایی که من یافتم بزرگ تر از خدای جانماز عزیز بود.. حتی بزرگ تر از خدای نان حلال بابا.. خدای من با خدای کتاب های دینی ام تفاوت اساسی داشت.. خدایی که من یافتم بی نظیرتر از گفته های مردم این شهر بود..
* عنوان آهنگ خدایا دوستت دارم - مازیار فلاحی
* خدایتان را خودتان بیابید! قطعا خدا زیباتر از گفته ی پیشینیان است..
* خدا همه ی دارایی من است..