زن دور بود
وتن پوشش
بوی شب می داد ..
زن دور بود
وقت هایی که سر میز
حواسشان نبود تا به او بگویند:
دوستت دارم ..!
زن دور بود
و این فاصله را
از هق هق ظرف های آشپزخانه می شد فهمید ..
زن دور بود
و قدم هایش
صدای جیر جیر کف چوبی می داد
هنگامی که مانند کوه
قدم برمی داشت ..
زن دور بود
تن پوشش بوی شب می داد
و هنوز به او نگفته بودند:
"دوستت دارم .."
* عنوان فائزه محمدیان