پرنده ی خانه یمان قارقار می کند. یکی به کمربند بابا گفته من دخترم. من اهل این شطرنج کثیف نیستم. اهل بازی دو سر باخت. اهل رقص شهو.ت برانگیز. من زاده ی یک ارضای تام نیستم. خودکامه بودند زیر یک شلاق. شرط بسته بودند، که من داد زدم. سجاده ای را آب می کشیدند. درخت ها رژه می روند. جنگ نظامی ست. یکی برود شعر بگوید. سرم درد می کند. من می بازم، تمامش کنید. چرا کسی عصیان نمی کند؟ خش صدایی می آید. می رود. می رود. مدام می رود ..
| پیوست: بشنوید |
* عنوان فروغ فرخزاد