مثل گربه های وحشی
سو سو می زنم
چراغک خرابه ی خیابان
می گوید:
آبان..
پنجره را می کوبم
باد خفه می شود
می گوید:
آبان..
از گیر و دار واژگان فریاد می زنم
پرده ها رنگ می بازند
می گویند:
آبان..
سرطان حنجره ام را می غلتانم
کسی نباید باشد
لعنت به تو..
آبان لعنتی..
| پانزدهم آبان ماه یک هزار و سی صد و نود و چاهار ، پنج صبح |
* عنوان محسن معلمی