شاید سیاه و سفید

بی هیچ ابدیتی
نوای یک رقص
نواخته خواهد شد

آدرس اصلی:
http://a-tefeh.blogfa.com

روبروی پنجره نشسته ام -: تو تابحال کسی رو دوست داشتی؟! پنجره را باز می کنم +: فندک داری؟ سیگارم را روشن می کند -: اووم! خب تو نمی فهمی عشق چیه؟ نمی فهمی دو ساعته چی می گم! لبخندی تلخی می زنم و به او اجازه می دهم که گمان کند نفهمم!! +: می خوای به چی برسی؟ -: به خیلی چیزا! با عشق می شه به همه چیز رسید. حتی به غیر ممکن ها! +: پس می دونی اگه به عشق نرسی همه چیز رو می بازی؟! -: چرا نرسم؟! درحالی که هر دوتامون عاشق همیم؟! +: پس عاشق نیستین! لم می دهم به پنجره و می گذارم باد سعی کند موهای کوتاهم را جابجا کند.. -: تو از کجا می دونی وقتی هیچ وقت احساس نداشتی؟ وقتی هیچ وقت عاشق نشدی؟ تو زیادی بد بینی! +: و تو زیادی خوش بین! لبخندی از تمسخر تحویلم می دهد.. -: قهوه می خوری؟ +: تلخ لطفا! و دور می شود.. و خواستم بگویم که من هم اول قهوه های شیرین می خوردم.. حتی با شکر اضافی! خواستم بگویم من هم عاشق بوده ام و عشق یعنی فرهنگ لغتی از نرسیدن ها.. خواستم بگویم که او عاشق نیست.. خواستم بگویم من هم روزگاری احساس داشتم.. خواستم بگویم همه ی لباس هایم رنگ داشتند.. خواستم بگویم من هم بی تاب شده ام.. خواستم بگویم اما نشد.. خواستم بگویم اما سیگارم داشت تمام می شد و من پک زدم.. خودم را نزدیک تر کردم به پنجره.. شهر را نگاه کردم.. هیچ چیز عوض نشده! تو هنوز سر منشی ات داد می زنی.. و مدیر برنامه هایت یاد نگرفته سه شنبه ها گل بخرد برای همسرت.. تو هنوز سر نرفتن به انجمن سرت را می خارانی و یادت نمی رود باید به حمام بروی.. هیچ چیز عوض نشده! فقط تو زیباتر شده ای و من عاشق تر.. و خاک بر سر لحظه هایی که ما مال هم نیستیم*.. پک دومم را می زنم.. سیگارم تمام شده.. من هم..   * عنوان نیما معماریان * ناشناس
رقاصہ ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی