برای آخرین دفعه هم که شده بیا روبرویم بنشین.. بنشین تا برایت حرف بزنم.. اصلا نه! بنشین تا دل سیر نگاهت کنم.. بنشین تا چشمانت با من حرف بزنند.. بنشین تا برای آخرین دفعه هم که شده بغلم کن.. اتکلن تلخ زننده بزن.. کتت را در بیاور.. پیراهن چاهارخانه ات بگذار تنت کنم.. و صاحب خانه شوم.. دکمه های پیراهنت بوی گل می دهند، می شود بچینمشان؟!
| شنبه ، بیست و هفت چاهار نود و چاهار |
* عنوان نصرت رحمانی