شاید سیاه و سفید

بی هیچ ابدیتی
نوای یک رقص
نواخته خواهد شد

آدرس اصلی:
http://a-tefeh.blogfa.com

کاباریه ها امشب مدام مرا به رقص می خوانند تو آن گوشه تنها افتخار رقص می دهی آقا ؟!   * عنوان از نفیسه بالی. گاهی آدم در حجم دوست داشتن هایش خفه می شود و سلاحی ندارد برای رها شدن.. گاهی همه چیز فکر می کنی علیه تو بلند شده و نمی دانی که این خودت هستی که علیه خودتی.. اصلا گاهی اندازه ی خودت نیستی.. گاهی تقویم بی خود می شود و عقربه ها عجیب منفجر می شوند.. و خدا زبان باز می کند گویا علیه تو.. و خودش بهترین همراه هم می شود.. و هیچ چیز به فرمان تو نیست.. حتی بدنت.. این نافرمانی را کجای قصه باید برد؟! اصلا خفه نمی شوید؟! و به خدا قسم سخت می شود.. و انبوه نون نداشتن ها را نمی فهمم کجای این استدلال بی خود باید برد.. و هنوز عشق نفهم ترین استدلال دنیاست.. این روزها عجیب حجم دوست داشتن هایم پف کرده و توان خوابانیدنم نیست.. اصلا گاهی باید خودکشی کرد.. تمام احساسات را از بلندی یک ساختمان باید پرت کرد تا با مخ پایین بیایند و خفه شوند تا این همه داد نزنند لعنتی ها.. گاهی آدم انقدر تغییر می کند که خودش را هم نمی شناسد و نمی داند درگیر کدام یک بشود.. و اعوذ بالله من الچشمان غریب تو که عجیب دوست داشتنی اند.. |AM 05:36:06| * من هنوز درگیر تو ام و امیدوارم سال دیگر به این پست بخندم.. بلند /. * بخوانید :/
رقاصہ ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی