شاید سیاه و سفید

بی هیچ ابدیتی
نوای یک رقص
نواخته خواهد شد

آدرس اصلی:
http://a-tefeh.blogfa.com

صدای گوش خراش کشیدن ناخن های زنی شده ام. نفس می کشم. نفس کشیدن را می فهمم. سرما را تا بن استخوان هایم می ریزم، عرق پیشانی ام را پاک می کنم. پارادوکس عجیبی در من است..! من آدم جیغ های بنفشم. آدم روزهای سخت. آدم حرف های تلخ. خودم را جمع می کنم. رهایی از آن من است. دلم پرواز می خواهد../

 

* عنوان آهنگ بیا بازم - مسیح و آرش AP

* آگاهی /.

رقاصہ ..

سرزمین من

فردوس تحقق نیافته است

سرزمین من

پر است از زنان چادر پوش

سرزمین من

سرای شیرمردان است

سرزمین من

پر از زنان زاینده است

سرزمین من

پر است از مفسدین فی الارض که نام تک تکشان "زن" است

سرزمین من

آوای سرخوشانه ی مردان پاکدامن است

سرزمین تحقق وعده ی الهی ست

سرزمین من

درد زنان را

بی تابی شبشان را

کم محبتی شان را

نادیده شدن شان را

ضعیفه بدون شان را

می بیند ¡

می شنود ¡

درک می کند ¡

سرزمین من ..

لعنت به سرزمین من !

 

* عنوان شهپر میثاق فر

بخوانید

رقاصہ ..

یک زن
روی ریتم ناموزون کاباریه ها
در تلاطم نگاه هایی سنگین
می رقصد
و بی صدا مدام
فریاد می زند
که درد دارد
"درد زن بودن"


* عنوان مولانا

* فوتو مای پینتینگ

رقاصہ ..

زیر سلابه ی چرخ ها

در تلاطم تنگ مهره ها

یک رقاصه ی ماشینی ام

و دوست داشتنت هیچ گاه

از عملکردم پاک نمی شود

 

* عنوان علی رضا آذر

* بی منت به هم خوبی کنیم /

رقاصہ ..

رفتن چه معنا می دهد

وقتی که تک تک واژه هایم

هنوز هم با نوشتن "تو"

مثل همان روزها جان می گیرند ..

 

* عنوان آهنگاه عشقم - محمد رضوان

رقاصہ ..
رقاصہ ..

من زیر همین شکوفه ها

با نمی از باران بهاری

به گوشه ی پیرهن تو

رازی ترین زن شهرم

 

* عنوان علی رضا آذر

* وقتی گوش باد و بارون تیز شد/زندگی کردن ملال انگیز شد/کاسه صبرت اگه لبریز شد/آخره اسفندتم پاییز شد/تازه میفهمی چیکار کردی باهام _ آهنگ آخر اسفند - رستاک حلاج

رقاصہ ..

شکوفه های نیامدنت را

پر پر می کنم

این

تنها کاری ست که می توانم انجام دهم

برای بد قول نشدنت

برای آمدنت ..

| سوم فروردین ماه یک هزار و سی صد و نود و پنج هجری خورشیدی |

* عنوان آهنگ عیدی مهدی یراحی♡ __ شعر روزبه بمانی بخونید ، بشنوید 

* عیدتون مبارک :)

رقاصہ ..

چه فرقی دارد
زمستان یا بهار
وقتی همه ی فصل های بی تو
یخبندان است ..


* عنوان علی رضا آذر

* روزای نکبتی ه /

رقاصہ ..


داره چوب ها رو جمع می کنه. حواسش به هیچ چیز نیست. چوب ها رو با دقت و وسواس جمع می کنه و گاهی هم بهم لبخند می زنه. برام از فلسفه ی آتیش می گه. بعضی مواقع هم یه آهی می کشه. بهم شکلات تعارف می کنه. تا چوب ها رو روی هم می چینه، نم بارون می زنه. نیم نگاهی به آسمون می کنه و لبخند تلخی می زنه اما انگار هنوز تو ذوقش نخورده و آتیش رو روشن می کنه. می شینه کنار گرمای آتیش و بهم می فهمونه که بشینم کنارش. نیم ساعتی بدون این که سرش هم بچرخه محو آتیش می شه و انگار یه چیزایی دارن تو ذهنش رژه می رن. گویا به خودش میاد که بهم می گه:" از این سرخی و زردی نصیبت شده؟" ته لبخندی می زنم و می گم:"نذار باور کنم به این چیزا اعتقاد داری..!" تلخ می شه.خیلی.. -:"همه ی بلاهای عالم از این بی اعتقادی ها ریشه می گیره!" سعی می کنم بفهممش. شعله های آتیش همین طور دور و برش می رقصن. بدون این که مکث کنه ادامه می ده.. :"یه اتفاقایی، یه آدمایی تو زندگی سرخت می کنن! یعنی انگار یه دهلیز از قلبت باز شده باشه و هیچ وقت نتونه بسته شه.." سرشو تکون می ده که ببینه فهمیدم یا نه.. / ... :"یهو همون اتفاقا، همون آدما میان و زردت می کنن. یعنی همه ی داشته ها و نداشته هات رو می برن و هیچ راهی برات نمی ذارن و این مساوی مرگه.." از چشمای گرد شدم خندش می گیره. می فهمه که ازش انتظار همچین حرفایی رو نداشتم. / ...:"می دونی فاصله ی این زردی و سرخی چیه؟! ... منتظر نگاهش می کنم.. / :"همین نم بارونه که می زنه.. مثل یه اتفاق، مثل یه آدم.." اخم می کنه. محو آتیشه.. / چندتا زغال جابجا می کنم. آسمون رو نگاه می کنم. همه جا نم زده، پس با این اوصاف خدا امسال رو به خیر کنه.../

| آخرین شب چاهارشنبه یک هزار و سیصد و نود و چاهار |

* عنوان ...

* سرخی از تو بود .. زردی اش مال من /.

رقاصہ ..